دوشنبه ۲۶ آبان ۱۴۰۴ - ۲۰:۱۰

قطب‌الدین صادقی:

وضعیت کنونی «تئاتر ایران» مطلوب نیست/ در شرایطی که کل بودجه تئاتر ایران ۹ میلیارد تومان است یک سازمان فرهنگی-هنری به یک نمایش ۱۶ میلیارد و به نمایشی دیگر ۱۱ میلیارد تومان اختصاص داده است!

قطب الدین صادقی در مراسم تشییع پیکر فریماه فرجامی

سینماپرس: قطب‌الدین صادقی، کارگردان، نمایشنامه نویس و بازیگر پیشکسوت با تاکید بر این که اصول، چارچوب‌ها و ضوابط «سند ملی تئاتر ایران» تدوین شده گفت: در حال حاضر برای «تئاتر ملی» نه بودجه داریم، نه ساختار، نه ساختمان و نه تشکیلات.

به گزارش سینماپرس، صادقی در گفت‌وگو با ایرنا، به بیان دیدگاه‌های خود درباره وضعیت کنونی تئاتر ایران، چالش‌های ساختاری، مسائل اقتصادی، نقش جشنواره‌ها، ضرورت شکل‌گیری نهادی ملی برای هنرهای نمایشی و آینده این هنر در کشور پرداخت. آنچه در ادامه می‌آید، مشروح این گفت‌وگو است. بخش دوم این مصاحبه به زودی منتشر خواهد شد.

آثار روزپسند با حضور چهره‌های سینمایی و تلویزیونی

آقای دکتر صادقی، شما در آثار خود همواره به هویت ایرانی و نمایش‌های ایرانی توجه ویژه‌ای داشته‌اید، در حالی که امروز شاهد هستیم سالن‌های تئاتر ما عمدتاً در اختیار آثاری قرار گرفته‌اند که اقتباس از نمایش‌های خارجی هستند. وضعیت کنونی را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

وضعیت کنونی تئاتر ایران مطلوب نیست. در دوره ریاست جمهوری آقای احمدی‌نژاد از نظر اقتصادی مسئولیت‌ها را بر دوش هنرمندان گذاشتند و به اصطلاح خصوصی‌سازی کردند. اعلام شد که دولت دیگر تولیدکننده نیست. پیش از آن، ما نمایشی را انتخاب می‌کردیم، برآورد مالی انجام می‌دادیم و مرکز هنرهای نمایشی هزینه‌ها را تقبل می‌کرد. در نتیجه دغدغه‌ای نسبت به گیشه نداشتیم و تمام تمرکز و کوشش ما بر کیفیت نمایش بود. سه تا چهار ماه نیز برای تمرین زمان صرف می‌کردیم.

اما از آن دوره به بعد اعلام شد که باید تهیه‌کننده داشته باشیم و دولت در دوره‌ای که اوج توان مالی و رفاه را داشت، از مسئولیت تولید تئاتر شانه خالی کرد. متأسفانه پس از آن گروه‌ها به تولید آثاری روی آوردند که ضمانت مالی داشته باشد. آثار روزپسند با حضور چهره‌های سینمایی و تلویزیونی تولید شد؛ آثاری کم‌کیفیت اما متکی بر تبلیغات و بهره‌گیری از چهره‌ها. از آن زمان به بعد، به نظر من تئاتر ایران ضربه اساسی خورد، زیرا دیگر کمتر گروهی را می‌توان یافت که با کیفیت بر مفهوم کار کند. گروه‌ها بیشتر به تولیداتی مشغول هستند که بتوانند به سرعت به بهره‌برداری و فروش برسند.

تئاتر تجاری در اوج و تعطیلی نیمی از کتابفروشی ها

یکی از وجوه تئاتر ما همین تئاتر تجاری است که اکنون در اوج خود قرار دارد؛ از اجراهایی در پارک‌ها و کاخ‌ها همراه با موسیقی گرفته تا تئاترهای پرزرق‌وبرق. اصل این جریان بر فروش و جنبه تجاری است و متأسفانه قیمت بلیت‌ها نیز بسیار افزایش یافته که همین امر تئاتر را از دسترس طبقه متوسط فرهیخته خارج کرده است.

حدود ۲۵ تا ۳۰ سال پیش پژوهشی درباره اقتصاد تئاتر ایران انجام دادم. بر اساس آمارها مشخص شد که مخاطبان اصلی تئاتر در ایران طبقه متوسطِ فرهیخته، دانشجویان یا افراد دانشگاه‌دیده هستند. این افراد به تئاتر می‌آیند چون پرسش دارند یا در جست‌وجوی پاسخ پرسش‌های خود هستند. تئاتر برای آن‌ها یک دستگاه فکری است و جنبه تحلیلی و اندیشگی دارد. متأسفانه با افزایش قیمت بلیت‌ها، این قشر فرهیخته حذف شده است.

طبقه فرهیخته، فکور و جدی فرهنگی ما به‌تدریج از تئاتر حذف شده است

البته این موضوع فقط در تئاتر نیست؛ یک روند کلی در جامعه است. در خیابان انقلاب، از میدان انقلاب تا چهارراه کالج (تقاطع حافظ)، نیمی از کتاب‌فروشی‌ها تعطیل شده و در عوض حدود ۱۵۰ کافه افتتاح شده است؛ کافه‌هایی نه برای صرف غذا، بلکه برای نوشیدن چای، کشیدن سیگار و گفتگو. با تضعیف بنیه فکری جامعه، نوعی وقت‌گذرانی و سطحی‌گرایی رواج یافته و نتیجه آن میان‌مایه شدن است. جوانان ما به سمت میان‌مایگی رفته‌اند و کمتر استثنا در میان آن‌ها دیده می‌شود؛ کمتر کسی به غور، تفکر، مطالعه و تحلیل روی می‌آورد. بیشتر وقت صرف گفتگوهای روزمره و تفریح می‌شود.

این اتفاق در تئاتر نیز رخ داده است. افراد به سمت تئاترهای تفننی و پرزرق‌وبرق رفته‌اند که معمولاً سرمایه مالی بیشتری پشت آن‌هاست. نتیجه این روند، وقوع یک تحول اجتماعی است. طبقه فرهیخته، فکور و جدی فرهنگی ما به‌تدریج از تئاتر حذف شده است.

طبقه فرهیخته، فکور و جدی فرهنگی ما به‌تدریج از تئاتر حذف شده است

از سوی دیگر، تئاترهای تبلیغی و حکومتی نیز تقویت شده‌اند؛ حال آنکه پیش از این چنین آثاری وجود نداشت. برای نمونه، درباره دو نمایش اطلاع دارم که برای یکی ۱۶ میلیارد و برای دیگری ۱۱ میلیارد تومان هزینه شده است.

این در حالی است که بنا بر اطلاعاتی که من دارم، بودجه کل حوزه فرهنگ و هنر ایران تنها ۴.۶ درصد است؛ یعنی حتی به ۵ درصد هم نمی‌رسد. اگر این میزان را بر مبنای ۱۰۰ تومان در نظر بگیریم، سهم فرهنگ و هنر تنها چهار تومان و ۶ ریال می‌شود. از همین بودجه‌ای که در ردیف حقوقی مجلس تعریف شده، ۵۶ سازمان موازی ۸۴ درصد آن را دریافت می‌کنند و هیچ‌کدام نیز پاسخگو نیستند.

۱۶ درصد از این بودجه به وزارت ارشاد می‌رسد و از همین ۱۶ درصد، ۹۲ درصد برای مطبوعات، سینما، امور اداری و مشابه آن هزینه می‌شود. تنها ۸ درصد باقی‌مانده به معاونت هنری اختصاص دارد؛ یعنی تئاتر، موسیقی و نقاشی. سهم هنرهای نمایشی ۴۶ میلیارد تومان است؛ بخشی از این مبلغ نیز صرف امور جاری مانند آب، برق و حقوق کارکنان می‌شود و تنها ۲۷ میلیارد تومان برای تئاتر ایران باقی می‌ماند.

من چند سالی است که به عنوان عضو شورای سیاستگذاری به جشنواره‌ها دعوت می‌شوم. پارسال در کمال حیرت متوجه شدم که از همین ۲۷ میلیارد تومان، ۱۸ میلیارد آن صرف دهه فجر و جشنواره فجر می‌شود. بنابراین عملاً ۹ میلیارد تومان باقی می‌ماند برای حمایت، تولید و تشویق گروه‌های جوان تئاتر در سراسر ایران. این در حالی است که هزینه یک فیلم متوسط امروز ۳۰ تا ۴۰ میلیارد تومان است.

در شرایطی که کل بودجه تئاتر ایران ۹ میلیارد تومان است، یک سازمان فرهنگی-هنری به یک نمایش ۱۶ میلیارد و به نمایشی دیگر ۱۱ میلیارد تومان اختصاص داده است؛ صرفاً برای آنکه مطلبی را تبلیغ کنند. درستی یا نادرستی آن سیاست محل بحث من نیست، اما پیش از هر چیز این یک تبعیض آشکار است. نمی‌توان چنین تبعیضی را در ساختار کوچک و محدود تئاتر اعمال کرد؛ زیرا همه متوجه آن می‌شوند، می‌شنوند و دلسرد می‌شوند.

می‌خواهم بگویم واقعاً پولی به دست هنرمندان تئاتر نمی‌رسد و اگر کاری انجام می‌دهند، از سر ناچاری است.

در شرایطی که کل بودجه تئاتر ایران ۹ میلیارد تومان است، یک سازمان فرهنگی-هنری به یک نمایش ۱۶ میلیارد و به نمایشی دیگر ۱۱ میلیارد تومان اختصاص داده است

در کنار تئاتر تجاری و تئاتر تبلیغی، گروه‌هایی نیز وجود دارند که شبه‌دانشجویی یا کاملاً دانشجویی‌اند و بودجه‌ای در اختیار ندارند. این گروه‌ها برداشت‌های هفدهم و هجدهم از شاهکارها ارائه می‌دهند؛ آثاری بسیار سطحی با زبانی نامأنوس که مردم با آن ارتباط برقرار نمی‌کنند. اما برای جوانان و دانشجویان جذاب است، چون رفقای‌شان مخاطب آن هستند. این آثار از جامعه ما و فضای فکری ما عبور نمی‌کنند؛ نه از نظر محتوا، نه زیبایی‌شناسی. بیشتر شبیه سیاه‌مشق است.

در کنار این‌ها تئاتر جدی نیز داریم، اما این سه جریان در مجموع هیچ کمکی به تئاتر ایران نمی‌کنند. ما پیش از هر چیز باید روایتگر روایت‌های فرهنگی، ملی و اسطوره‌ای خود باشیم. باید درباره خودمان حرف بزنیم. من چرا باید مدام مفسر فرهنگ فرانسه، آمریکا یا عربستان باشم؟ چه کسی قرار است درباره ما حرف بزند؟

از سوی دیگر، برخی گروه‌ها در تئاتر سنتی سنگلج با کیفیتی نه‌چندان مطلوب فعالیت می‌کنند و شعله‌ای را روشن نگه داشته‌اند. چند نفر نیز گاهی تئاتر جدید ایرانی تولید می‌کنند. این تصویر کلی تئاتر ماست. مشخصه اصلی آن نیز کمبود شدید پشتوانه مالی است. ما نمی‌توانیم آثار بزرگ تولید کنیم. من اگر بخواهم نمایشی کار کنم، حداقل پنج تا شش میلیارد تومان نیاز دارم؛ برای دکور، لباس، دستمزد بازیگر و دیگر لوازم. چنین بودجه‌ای فراهم نیست؛ یا باید با دانشجوها کارکنم، یا نمایش‌های یک‌نفره و دونفره تولید کنم.

شانه خالی کردن وزارت ارشاد موجب شده هم کیفیت آثار نمایشی پایین بیاید و هم نمایش‌های ایرانی بسیار ضعیف تولید شوند. در میان این شرایط گاهی اتفاقاتی رخ می‌دهد، اما جریان‌ساز نیست.

در تمام دنیا، از پاریس و لندن تا برلین و رم، بزرگ‌ترین سالن‌ها، بزرگ‌ترین گروه‌ها و بزرگ‌ترین بودجه‌ها متعلق به تئاتر ملی است. آن‌ها ابتدا درباره شاهکارهای ملی خود حرف می‌زنند. اما ما چنین جایگاهی نداریم.

زمانی که قصد داشتم به جشنواره کارتاژ بروم، سفیر تونس گفت می‌خواهم من را به تئاتر ملی ایران ببری. من واقعاً نمی‌دانستم کجا باید ببرم؛ ما تئاتر ملی نداریم. تئاتر شهر پر است از اجراهای خارجی یا برنامه کودک و عروسک. تالار وحدت نیز مانند یک گاراژ است؛ هرکس پول بدهد می‌تواند آن را اجاره کند. هیچ‌کدام از این‌ها تئاتر ملی نیستند. به نظر من سیاست وزارت ارشاد در این زمینه بسیار دچار نقص است.


آقای دکتر، شما بیشتر به مسائل اقتصادی اشاره فرمودید، اما از سوی دیگر ما نمایشنامه‌های بسیار ارزشمندی داریم؛ از جمله آثار استاد بهرام بیضایی. علت این‌که نمایشنامه‌های ایشان کمتر اجرا می‌شود چیست؟

یکی از دلایل آن این است که آقای بیضایی به دلایل مختلف چندان مورد اقبال دستگاه دولتی نیست؛ اکنون هم ایشان از ایران رفته‌اند و در خارج از کشور مشغول کار شرافتمندانه خود هستند و البته از فرهنگ ایران هم جدا نشده‌اند. اما تحلیل‌ها و مواضعی دارند که مورد پسند برخی مسئولان نیست.

علاوه بر آن، اجرای آثار ایشان هزینه‌بر است: بازیگر می‌خواهد، تمرین می‌خواهد، سالن مناسب نیاز دارد و هیچ‌کس هزینه آن را تقبل نمی‌کند. مساله فقط نمایشنامه‌های آقای بیضایی نیست. آقای رادی و مرحوم بیژن مفید، نصرت‌الله نویدی و بسیاری دیگر نیز همین وضعیت را دارند.

شما خودتان اقداماتی برای تدوین «سند ملی تئاتر ایران» انجام دادید. در این رابطه توضیح بفرمایید.

دو سال پیش من، آقای ایرج راد و آقای توکلی همراه با یکی دو نفر دیگر، شش تا هفت ماه روی «سند ملی تئاتر ایران» کار کردیم؛ اصول، چارچوب‌ها و ضوابط آن را تدوین کردیم. این سند را به شورای عالی فرهنگ و هنر بردیم. در اتاق وزیر، حدود ۳۰ نفر از مقامات فرهنگی ایران حضور داشتند. از این سند دفاع کردیم؛ خود من شدیدترین صحبت‌هایم را همان‌جا مطرح کردم. نهایتاً قرار شد مرکز ملی تئاتر ایران تأسیس شود؛ جایگاهی دائمی برای تئاتر ایران که کارگردان‌ها و آثار ایرانی در آن حضور داشته باشند.

اما این ماجرا رها شد و به فراموشی سپرده شد. نمی‌دانم مصوبه چه شد و هیچ‌کس پیگیری نکرد. همان‌طور که بنیاد فارابی مسئول دفاع از سینماست، ما نیز نیازمند بنیاد هنرهای نمایشی هستیم تا بتواند از آثار بزرگ ایرانی حمایت کند. اما چنین مرکزی وجود ندارد.

مدیریت فرهنگی هنوز به این نتیجه نرسیده که باید این کار را انجام دهد. ما سندش را تهیه کردیم؛ تمام اصول، ضوابط، معیارها و بودجه مشخص شده بود. حتی درباره مکان آن نیز به نتیجه رسیده بودیم. گفتند پاساژی در کنار تئاتر شهر هست، بیایید آن را بگیرید؛ اما هیچ اقدامی صورت نگرفت.

ما ساختار نداریم در وهله اول، و در وهله دوم برنامه‌ای برای پیشبرد تئاتر ملی نداریم. پیشنهادهای ما نیز شنیده نشد. سند همان‌جا باقی مانده است. دولت باید پیش‌قدم شود و این ضرورت را احساس کند. وقتی شعار «نه شرقی، نه غربی» داده می‌شود، در راستای فرهنگ ملی نیز باید گامی عملی برداشته شود. در حال حاضر برای «تئاتر ملی» نه بودجه داریم، نه ساختار، نه ساختمان و نه تشکیلات. کار تئاتر را سپرده‌ایم به گروهی از دلالان و تهیه‌کنندگان که تئاتر تولید می‌کنند تا از فروش بلیت، جیب خود را پر کنند.

% buffered۰۰:۰۰

-۰۴:۲۷

Download

همزمان با جشنواره تئاتر حرفه ای تعطیل می‌شود
بخش قابل توجهی از بودجه تئاتر صرف جشنواره‌ها می‌شود. ما جشنواره‌های زیادی داریم که بود و نبودشان فرقی به حال تئاتر ندارد. آیا حضور این تعداد جشنواره ضروری است؟

حرف شما کاملاً درست است؛ ما جشنواره‌های فراوانی داریم که بسیاری از آن‌ها تکراری هستند. در ژاپن ۸۰ جشنواره عروسکی وجود دارد؛ اما هرکدام تعریف مشخص و مرکزی دارند و بر اساس همان تعریف، سیاست‌گذاری، تولید و دعوت از گروه‌ها را انجام می‌دهند. همین جشنواره‌ها موجب غنای فرهنگی آن کشور شده‌اند و در روند تئاتر ملی اختلال ایجاد نمی‌کنند؛ بلکه به آن کمک می‌کنند.

اما در ایران به محض آغاز جشنواره، تمام تئاترهای حرفه‌ای تعطیل می‌شوند. در هیچ جای دنیا چنین اتفاقی نمی‌افتد. تئاتر شهر، سنگلج، تالارها و همه مراکز تعطیل می‌شوند. چه کسی گفته است جشنواره باید تئاتر حرفه‌ای را تعطیل کند؟ جشنواره‌های ما در نهایت منجر به اجراهای حرفه‌ای هم نمی‌شوند.

جشنواره‌های ما نوعی رفع تکلیف‌اند و هنوز در تعریف جشنواره مانده‌ایم

جشنواره برای چیست؟ برای این است که گروه‌های تئاتری چند ماه یا یک سال کار و تجربه کنند و حاصل آن را در معرض تماشا قرار دهند تا کیفیت آثار بالاتر برود و دستاوردهای آن به تئاتر حرفه‌ای تزریق شود. جشنواره همچنین باید امکان ارتباط فراهم کند. اما در ایران جشنواره‌ها چنین هدفی را دنبال نمی‌کنند.

جشنواره‌ها در واقع باید محل تعمق و تأمل باشند؛ محلی برای دیدن یکدیگر. در دهه ۷۰ در اروپا جامعه‌شناسان و فیلسوفان نشستند و اعلام کردند که سه نوع رابطه در جهان وجود دارد: سیاسی، اقتصادی و فرهنگی. رابطه سیاسی و اقتصادی بر سیطره و هژمونی استوار است. اما فرهنگ و هنر این‌گونه نیست. در فرهنگ، رابطه یک‌به‌یک است؛ نه دنبال فروش جنس بنجل هستیم، نه دنبال سلطه بر کشوری دیگر. فرهنگ یعنی دیالوگ و تبادل پیام‌های انسان‌دوستانه.

بزرگ‌ترین نشان هویت یک شهر چراغ راهنمایی یا چمن‌کاری نیست؛ فرهنگ و هنر است

مثلاً من ممکن است با سیاست انگلستان مخالف و از سیاست استعماری آن کشور متنفر باشم، اما عاشق شکسپیرم. آن‌ها هم شاید با نظام سیاسی ما همدل نباشند، اما مولانا، خیام، فردوسی و شیخ شهاب‌الدین سهروردی را ستایش می‌کنند. فرهنگ کاری به سیاست ندارد. جشنواره محل دیدن، شناختن و درک یکدیگر است. این پل معنوی و دوستانه است.

اما ما این مسیر را دنبال نمی‌کنیم. بخش قابل توجهی از بودجه در چند روز جشنواره خرج می‌شود و جشنواره‌ها را بین خودشان تکرار می‌کنند، بدون اینکه با توده مردم ارتباطی برقرار کنند؛ در حالی که اصل مخاطبان مردم هستند. گاهی نمونه‌هایی چون تئاتر خیابانی مریوان وجود دارد که شهر را درگیر می‌کند. یا مانند جشنواره آوینیون فرانسه که چهل روز تمام شهر و استان را درگیر می‌کند و ۱۵ میلیون گردشگر داخلی جذب می‌شود و موجب رونق اقتصادی می‌گردد. اما جشنواره‌های ما نوعی رفع تکلیف‌ یا رویدادی برای پُر کردن کارنامه مدیرکل هستند. ما هنوز در تعریف جشنواره مانده‌ایم. تعریف ما ناقص و نادرست است. فقط ادای خارجی‌ها را در می‌آوریم، اما نیت و فلسفه آن‌ها را نمی‌فهمیم.

شهرداری حمایت فرهنگی نمی کند
مرکز هنرهای نمایشی به عنوان متولی تئاتر ایجاد شده تا کنار هنرمندان باشد. به نظر می‌رسد خلا نبود یک سندیکای تخصصی تئاتر حس می‌شود. موافقید؟

کاملاً درست می‌فرمایید. اما پیش از توضیح درباره سندیکا، اجازه بدهید نکته‌ای را عرض کنم. در فرانسه، آلمان، هلند، سوئد، ترکیه، گرجستان و بسیاری از کشورها، تمام فعالیت‌های فرهنگی شامل موسیقی، تئاتر، نقاشی و حتی دانشکده‌های هنری با بودجه شهرداری و با حمایت مستقیم شهردار اداره می‌شوند. بزرگ‌ترین نشان هویت یک شهر چراغ راهنمایی یا چمن‌کاری نیست؛ فرهنگ و هنر است. اما در ایران شهرداری عملاً تنها کاری که نمی‌کند همین حمایت فرهنگی است. نهایتاً بنر چاپ می‌کند یا کنار خیابان شربت توزیع می‌کند.

در همه جای دنیا اداره فرهنگ و هنر، یا همان اداره هنرهای نمایشی، نقش مهندسی دارد؛ طرح می‌دهد، برنامه ارائه می‌دهد، نظارت فرهنگی و پیشنهاد دارد. آن‌ها تولیدکننده تئاتر نیستند. شهرداری بودجه‌ای دارد و گروه‌ها تولید می‌کنند. بازیگران، کارگردانان و نویسندگان کارمند دولت نیستند؛ شغل آزاد دارند اما تحت پوشش بیمه‌اند. بیمه تأمین اجتماعی برای سی سال فعالیت‌شان سابقه در نظر می‌گیرد و سپس حقوق بازنشستگی می‌دهد. قراردادها نیز بر همین مبنا تنظیم می‌شود.

در این سیستم اگر یک بازیگر یا کارگردان چهار ماه تمرین و یک ماه اجرا داشته و سپس تا هشت ماه بیکار باشد، تا ۸۵ درصد حقوق بیکاری دریافت می‌کند. سندیکا در اینجا فعال است. هیچ‌کس نمی‌تواند قرارداد ببندد مگر اینکه کارت سندیکا داشته باشد. کارت سندیکا ضامن حقوق اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی اوست. در عین حال مسئولیت هم ایجاد می‌کند. اگر قرارداد فردی تا ۳۰ آبان تمام شود، باید از اول آذر قرارداد جدید ببندد؛ حتی یک روز فاصله نباید باشد، وگرنه کارت سندیکای او باطل می‌شود. کسی حق تخلف ندارد.

اما در ایران بازیگر صبح در رادیوست، ظهر تئاتر کار می‌کند و شب تلویزیون. هیچ‌کدام را کامل انجام نمی‌دهد. بازاری آشفته، پر از بی‌تعهدی و بی‌نظمی ایجاد شده است. در نتیجه نه شهرداری در کنار تئاتر است، نه وزارت ارشاد بودجه دارد و نه سندیکا وجود دارد.

بله، باید سندیکای واقعی وجود داشته باشد و بازیگر و کارگردان و هنرمند حق ماهانه سندیکا بپردازد تا از حقوق او حمایت کند. اما دولت از سندیکا می‌ترسد. در دوره‌ای برخی سندیکاها محل فعالیت‌های سیاسی افراطی شدند و دولت بلافاصله همه را تعطیل کرد. پس از آن هم ساختاری تحت کنترل خود ایجاد کرد که در بهترین حالت برای بیمه مفید است، اما مسئولیت دیگری ندارد.

هنرمند ما در ایران توسط شهرداری، وزارت ارشاد و خانه تئاتر رها شده است؛ بی‌پشتوانه اداری، ساختاری، اجتماعی و اقتصادی. واقعاً نمی‌دانم چطور زندگی می‌کنند. به هر چیزی چنگ می‌زنند و هر کاری به آن‌ها داده شود انجام می‌دهند.

ارسال نظر

شما در حال ارسال پاسخ به نظر « » می‌باشید.